Saturday, September 29, 2012

این داستان

این داستان، داستان ِ آقا کوچیکه. اما می‌پرسید آقا کوچیک کی بود؟ بزارید همین الان یه چیزی رو بگم. شما جراتش رو ندارید که از من سوال بپرسید. چون من راوی این داستانم و راوی این داستان، اون مردیه که اعصابش چی؟ بهم، چی؟ ریخته. چون آقا کوچیک در بچگی رقیبش بوده. می‌دونید چرا؟ بله، چون او داداش کوچیکه‌ی آقا کوچیکه. و همه اونو صدا می‌زدن آقا کوچیک کوچیکه. هیچ‌کس این وضعیت رو دوست نداره، چه برسه من که خودم مقام شامخی دارم مثل روایت این داستان مبهم اما خواندنی. ولی چون که الان ناراحتم و احساس می‌کنم تنها کسی‌ام توی این اتاق که این ناراحتی برای اونه، جمع گرم و صمیمی‌تون رو ترک می‌کنم.

2 comments:

  1. :)) من كه شبيهت نديدم، بايد هم ترك كني

    ReplyDelete
  2. آقا کوچیک یه شخصیت خیالی داره که خیلی قویه اما خودش ضعیفه واسه همین میمیره...

    ReplyDelete