اگر اینجا تگزاس بود ، همین حالا به اتاق ِ پدرم میرفتم و از کشوی دراورش تفنگی برمیداشتم و لولهی آن را میگذاشتم روی شقیقهام.
بدون آنکه وصیتنامهای در کار باشد،اهالی ِ ساختمان را به صدای بنگ مهمان میکردم.
اما اینجا تهران است. در آن کشو قرص قلب است و جوراب.
حالا گیرم وصیتنامه هم داشته باشم.
No comments:
Post a Comment