زاغکی قالب ِ پنیری دید، به دهان برگرفت و زود پرید. از اون طرف، بله ، همون طرف، روبهی هم زاغک حقیری دید یه دنبالش روی چارپایش جهید.
زاغ رفت روی درخت کاج نشست، پنیر که روزانه بود و رویش عکس ِ گاو خوشگلی بود مکعبوار در منقار زاغ لم داده بود. روباه جلو آمد و سلامی کرد و گفت: بهبه! بُبَبهبه! چه سری چه دمی، عجب دافی. زاغ پلک زد پنیر را با دقت گذاشت روی شاخه و گفت: قار قار. یعنی خودت خوار مادر نداری مگه؟ جواد ِ بدبخت .
روباه دید که زاغ صدا درآورده و قار قار کرده و خواست تا او هم به زعم خود، تعلقش به دنیای حیات وحش را نشان دهد و صدای روباه در آورد اما هر چی فکر کرد صدای روباه یادش نیامد اما زود کنترل اوضاع را به دست گرفت و گفت: عیزم، پنیر چاقت میکنه، از ریخت میافتیا. زاغ گفت: قار قار. که یعنی من از اینام که هر چی بخورم چاق نمیشم تازَشم.
روباهه گفت: بیا پایین بریم یه وری، ددری، دودوری، اینوری، اونوری. بریم کافه پراگ؟ یا بریم شهرک، ساندویچ فجر، بخوریم هات داگ؟ کلاغ گفت قار قار. که یعنی من هات داگ نمیخورم، آشغال گوشته. روباهه در اومد که، اصن میتونیم بریم منهای دو، تیارت. سر ِ راه شیرینی فرانسه بخوریم قهوه و تارت؟ زاغه یه بالی زد که نشون بده زیربغل ِ خواستنیای هم داره. این رو باید به حساب غریزهاش در جذب نظر ِ موافق ِ جنس مخالف گذاشت. روباهه آبدهنشو قورت داد گفت: اصن میخوای بریم خونه؟ ویسکی بریزم تو پیک برات دونهدونه؟ دو سه تا فیلم دارم، میبینیم باهم،توت فرنگهای وحشی بود یا پونه؟ گرس دارم، توپ ِ توپّه میگی اوف ، میچسبه به زمین چونه. شاید بی خیال فیلم شدیم چسبوندیم فقط گونه به گونه.
بعد چرب زبانی روباه باعث شد تا زاغ کمی چیز شود و به پیشنهاد چرب و بیشرمانهی روباه بیاندیشد. بعد دودوتا چارتا کرد و دید پنج تا میشود. و هر جور حساب کرد دید یا پنج تا میشود یا چهار و نیم و سود پیشنهادهای روباه از سود یک قالب پنیر روزانه بیشتر است. گفت قار قار یعنی که ماشین داری؟
روباهه یه هامرو نشون داد اون ور خیابون، گفت مال ِ بابامه، اما امروز دست ِ منه. بعد همون موقع صاحاب هامر از مجتمع گل ِ هوشنگ اومد بیرون و سوار ماشینش شد و رفت. به زاغ خیلی برخورد اما روباه درست کرد قضیه رو . گفت اون بابام بود خره. بعد خره، یعنی زاغ گفت قار قار که یعنی اوکی، پس یه در بست بگیر. روباهه گفت بیا پایین الان میگیرم دربست.
زاغه گفت قار قار که یعنی ما از اون خونواده هاش نیستیما، فکر نکنی من الان میآم خونه میتونی هر کار خواستی باهام بکنی، بیسیرتم کنی. روباهه گفت خانوم جان، من اونجوریام ینی؟ من قصدم خیره، خدا رو چه دیدی؟ من میخوام سایهی سرت شم، بابای بچههات شم، اصن به من میآد این حرفا؟ این کارا؟ من توی گودر هفتصد و پنش تا فالوئر دارم ، هفتصد تاشون تاشون لطیفن مث خودت، تو بگو روباه نیگا چپ کرده بهشون؟ به پنجالحمد اگه کرده باشه، یه عکس گذاشتم با سیبیل که اصن نیگام نکنن. من الان خاطرتو میخوام که یه ساعت دارم زر میزنم پای درخت. آخه کی پای درخت زر میزنه، پای درخت میشاشن، اصن خیلی ناراحتم کردی با این حرفات. زاغه دید روباهه در جوانمردی کم از سمک عیار نداره، که خب اشتباه میکرد. اول با منقارش قالب پنیرو هل داد پایین. روباهه گفت پنیرو میگذاشتی باشه اون بالا، سهم ِ گنجیشکا. زاغه گفت: قار قار که یعنی نه آقا... کلی پولشو دادم، گنجیشکا کوفت بخورن. بعد روباهه گفت بپر بغلم. بعد زاغه با اینکه میتونس بال بزنه پرواز کنه، این کارو نکرد بلکه پرید بغل روباه، اما روباهه دهنشو قد لکهی نفتی خلیج مکزیک وا کرده بود و کلاغه افتاد اون تو ، خیلی هم زود دهن بسته شد. در حقیقت زاغ که میترسید بُرده بشه، خورده بشه، کُرده بشه. فقط خورده شد و بیسیرت هم نشد.
روباهه پنیر رو از رو زمین ورداشت و قدم زنان دور شد و با سوت یکی از آهنگهای نُرا جُنز رو نواخت جوری که خودش کیف میکرد.
No comments:
Post a Comment