Monday, July 11, 2011

شنل‌قرمزی آزاری

مادرشنل‌قرمزی پای تمشک را می‌گذارد روی میز و داد می‌کشد شنل قرمزی، پای را گذاشتم روی میز. شنل‌قرمزی از اتاقش جواب می‌دهد چرا؟ مادر شنل قرمزی داد می‌کشد چرا چی؟ شنل قرمزی جواب می‌دهد چرا پاهایت را گذاشتی روی میز؟ مادر شنل‌قرمزی که از این همه مشاجره-کدام همه؟ وا چه کم‌طلقت- خسته شده می‌گوید شنل‌قرمزی جان، کونت را جمع کن بیا این‌جا. چون صدا به صدا نمی‌رسد. شنل قرمزی باز با داد جواب می‌دهد چون تلویزیون بلند است، نمی‌شنوی. مادر شنل‌قرمزی دو ثانیه سکوت می‌کند و سر ثانیه‌ی سوم ِ سکوت فریاد می‌زند د به تو می‌گویم بیا این‌جا پدرسگ ِ هیچی ندار. شنل قرمزی که مادرش او را در آن لحظه‌ی ملکوتی اذان مغرب به افق تهران -چون تلویزیون بلند است و من به عنوان راوی گوش دارم، و آن موقع اذان مغرب داشت که برنامه‌ی متفاوت و مفرحی است- پدرسگ ِ هیچچی ندار می‌داند سلانه سلانه و در حالی که ناخن‌هایش را فوت می‌کند به هال می‌آید. مادر شنل‌قرمزی می‌گوید مگر با تو نیستم؟ شنل‌قرمزی می‌گوید اَه...هانننن؟ مادر شنل‌قرمزی می‌گوید پای تمشک روی میز است تا سرد شود. شنل قرمزی می‌گوید به تخمم. مادر لوله‌ی جاروبرقی را ور می‌دارد-از کجا؟- و می‌زند توی سر شنل‌قرمزی. شنل‌قرمزی می‌افتد روی زمین و این بو هم بوی لاک است. 

4 comments:

  1. khodaaaaaaaaaa bood: pedar sage hichi nadar!!!

    ReplyDelete
  2. 3 bar khoondam az khande mordam.

    ReplyDelete
  3. Man ro yade filmaye Tim Burton andakht, aali bud :)))

    ReplyDelete
  4. می گم اینو نوشتنی احساس خاصّی هم داشتی یا مثلِ {...} هیج احساسِ خاصّی نداشتی؟؟؟
    خیلی باحال بود
    آورین ها بر تو بادا ای فلان

    ReplyDelete