در قسمت قبل دیدیم که شنلقرمزی چه تدابیر امنیتی ِ شدیدی را برای بدن خودش در نظر گرفت. او با سری پر زباد و دلی پر زپند به بیرون رفت، پای تمشک به دست از کنار گشت ارشاد گذشت، دوقدم، سه قدم، چار قدم، پنج قدم دور شد تا صدایی آمد: خانمم. خانمم با شمام. شنلقرمزی زیر ِ لب گفت شِت. برگشت گفت بله؟ خانمی چادری با چهرهای نورانی به وی نزدیک شد. گفت تشریف بیاورید. شنلقرمزی که به اینترنت آمد و شد داشت و پیام شیرزن ِ ایرانی را خوانده بود تصمیم گرفت این اقدام آنها را بیهزینه نگذاشته و کمی سایطگی به خرج دهد. داد زد برو بابا. بانوی محجبه دو کلت از کنار ران ِ محجبهاش در آورد و گفت بهت اخطار میکنم. شنلقرمزی داد زد به تخممممم!!!! بعد پای به فرار گذاشت. پلییسِ مردی به صحنه نزدیک شد. گفت چی شده خواهر؟ بانوی محجبهی پلیس گفت هیچی برادر، این رو بسپار به خودم. پلیس ِ مرد گفت آخر من از دور صحنه را دیدم، گریه کردم. بانوی محجبهی پلیس گفت گریه نکن، گریه نکن، ریشوی غمگریز من، برای این شبزدهی بیسرزمین گریه نکن. برادر لبخند ِ گشاد ِ دو ایکسلارجی زد. بانوی محجبه دنبال ِ شنلقرمزی گذاشت. شنلقرمزی دیگر خسته شده بود نشست زمین و گریه کرد. اول بانوی پلیس محجبه به او رسید. و گفت وا، داری گریه میکنی؟ شنل قرمزی گریه میکرد و جوابی نداد. بعد بقیهی پلیسها آمدند. گفتند پا شو بیا تو ون. زار و زار گریه میکرد شنلقرمزی، مث ابرای باهار گریه میکرد شنلقرمزی. پلیسها دور شنلقرمزی حلقه زدند دست هم را گرفتند و خواندند: دختره، اینجا نشسته، گریه میکنه زاری میکنه، پرتقال ِ من، پرتقال ِ من. شنل قرمزی ایستاد. پلیسها خواندند: دختره اینجا واستاده، گریه میکنه، زاری میکنه، پرتقال من....شنل قرمزی راه افتاد. پلیسها خواندند: دختره داره راه میره، گریه میکنه، زاری میکنه، پرتقال من. بعد شنل قرمزی از بین حلقهی پلیسها در رفت. پلیسها خواندند: دختره، داره در میره، گریه میکنه، زاری میکنه، پرتقال ِ من، پرتقال من. بعد پلیسها گفتند توپ بیاورید وسطی بازی کنیم. و بانوی محجبهی پلیس در طول این بازی سه بُل گرفت و همتیمی ها خواندند سه بُل داریم، دوسش داریم. بانو ذوق میکرد. شنلقرمزی اما، رفت سمت ِ جنگل.
آغا این خیلی ردیف بود
ReplyDelete