جردن به مدرس دو تا پلیس کلاهکج واستاده بودن، خودشونم کج بودن، هر چی کج و کوله است میره پلیس میشه. یا پلیس میشه یا پارکبان و مشخصاً دارم توهین میکنم و دلم میخواد. بهم گفتن ایست. من هم ایست کردم. گفتن اون چیه دستت؟ گفتم چی؟ این؟ گفتن روزهخواری میکنی؟ گفتم این روزه نیست که، آبه، آب. در حقیقت باید میگفتن که داری آبنوشی میکنی؟ گفتن بیا پایین ماشین باید بخوابه. گفتم سرکار جون مادرت! من عذر شرجی دارم. گفتن بیا پایین، بیا پایین وقت ما رو تلف نکن. جفتشونم با هم حرف میزدن. مث دوقلوهای آلیس در شگفتزار. هیچی اومدم پایین گفتم هیچ راهی نداره؟ یکیشون گفت نچ. یکیشون گفت مدارک. گفتم تو رو خدا ماشینمو نخوابونین، گرفتارم. فردا ماشین گیر نمییاد میخوام بیام سر کار، زابهراه میشم. اونی که گفت مدارک، نیگا به عکس گواهینامهم کرد گفت این تویی؟ نه عمهمه. اینو توی دلم گفتم، چون سایز تخمهام اسمال هستش. گفت خیله خب شما تشریف ببرید، فردا بیاید پارکینگ ماشینتونو ببرید، خلافیشم بدید. اومدم بگم کودوم پارکینگ؟ که دیدم ماشینمو بغل کرد و خوند لالا لالا لالایی. لالا لالا لالایی، لالایی. ببار ای ابرک ِ نازم، زمین ِ خشک را تر کن و فلان و بهمان. دهنم وا مونده بود. هیچی ماشینم خوابید. گفتم کودوم پارکی...حرفمو قطع کرد گفت هیسسس! تازه خوابیدهها، برو، برو اینجا وانستا.
آب نخور کسرا.
ReplyDelete