Sunday, October 23, 2011

گودر همدان رفتن در زمهریر

بله
ریدن برام تو همدان
می‌رم ورش دارم

عجب گیری کردیم به قرعانا
بابا هر کی شهر خودش باید بره دانشگا
این که نشد که
ساعت پنج می‌رسم همدان
ینی سگ تو خیابون راه نمی‌ره
اصن سگ نداره همدان
آقا رو

من می‌گم این استیو جابز عنه شما بگین نه
الان شیش ساعته آیپاده هنگ کرده
هی می‌گه کنسل رو بزن
من میزنم باز میگه باز بزن من میزنم باز میگه باز بزن
استیو دوست دارم محصولت رو شیاف کنم توت

حداقل اگه این آیپاده بود
اگه کار میکرد
تو اتوبوس بازی می‌کردم همه میگفتن عن ِ ندید بدیدو نیگا

البته برگشتنی رو می‌گم الان که دارم می‌رم شبه
مث ِ پینتو، مامان ِ جکی و جبل می‌خوابم

الان داداشم گرفت خوابید
ینی مطمئناً با آژانس باید برم که می‌کنه پنج تومن
اصن بیاین بریم همدان هتل
بنزینم دنگی من میرم کلاس شما برو واسه ابن سینا فاتحه اینا ها؟
شبم میریم قلیون
هان؟

کاش لا اقل خانم سا باهام میومد 
عصر مث نومزدا می‌رفتیم تو خیابون پریدن پرنده‌ها رو دید می‌زدیم
یه بستنی کوفت می‌کردیم
شب هم سر اینکه من زیادی میرم نت دعوامون می‌شد حد اقل

آقا من شبا ده بار پا می‌شم میرم دستشویی
ده بار
هی هم وسط خواب داد میزنم نه
چون سقوط میکنم
دیگه
من آدم ِ سقوطم
چی میگین؟ همون
دسشویی رو می‌گفتم بعد هیچی پنج صب تو اون سوز ِ گدا کش شق و رق پا میشم میرم توالت ترمینال
آخرش هپاتیت رو میگیریم
از عن ترین راه انتقالش

هی این خانم سا 
آقامون(سایه اش مستدام)‏
گفت که آخه زن میری همدان چه کنی
من الا و بلا که میخوام درسمو بخونم
اونم گفت باشه برو
لب ور چسوندا هی، نفهمیدم چی میگفت

یه دوربینم نداریم از زیبایی های شهر عکس بگیریم
به بچه مون بگیم
بابا جان من جوونیام تفریحم عکاسی از همدان بود و مادرت

الان بابام طفلی اومد محبت کنه گفت من میرسونمت

منم اینجوری نیگاش کردم
:|

آقا پس من رفتم تا جمعه شب اینشالله 
به حق ِ شیش تا پنج تن که می‌کنه به عبارتی سی تن

1 comment:

  1. تیز و سخت حرفات نفوذ کرد!
    موافقم با تک تک اکثرش!
    منم همدان دانشجو ام
    منتظر سرماشم
    برف
    گنجنامه
    بلوار
    شور
    گرم
    درس
    بازم شور و عشق و جوانی

    ReplyDelete