گفتی کلاس سالسا میخوای بری، پات خشک شده. گفتیم چشم. گفتی کلاس لالهکاری به سبک هلندی باید بری تخفیف خورده هزار دلار. گفتیم چند؟ گفتی دو هزار دلار تا یک نوامبره پوامبره چیه...وقت داری اسم بنویسی. گفتیم چشم. گفتی خونههه کوچیکه بریم یه جا بزرگتر، یه جا بالاتر، یه خورده هوا بیاد بره. گفتم کجا مثلاً؟ گفتی محمودیه. گفتم محمودیه هوا مییاد میره؟ گفتی وا خب بگو نمیخوام، بگو پولارو میخوای با خودت ببری تو اون گورِ گور به گورِ گور به گورت. گفتیم عزیزم شوخی میکردم. گفتی پس اگه شوخی میکردی بگو چشم. گفتیم چشم. گفتی این قوز دماغت اعتماد به نفست رو ازت گرفته و اول تو دنیا از دروغ بدت مییاد دوم از قوز دماغت و واقعاً این بدبختیه که مردم اینهمه عکسای قشنگ دارن از نیمرخشون ولی تو یه عکس قشنگم نداری از نیمرخت. گفتیم وا. گفتی وا و زهرمار، میخوای عمل کنی...عمل. گفتم بابا به پیر به پیغمبر دماغت محل ایراد نیست. منطقی باش. ادامو در آوردی گفتی منطقی باش، منطقی باش...نمیخوای منطقی باشی...نمیخوای. گفتیم چشم. نخواه. نخواه نخواه
No comments:
Post a Comment