Wednesday, July 13, 2011

شنل‌قرمزی برمی‌گردد تو

بله، همان‌طور که می‌دانید شنل‌قرمزی سراسیمه برمی‌‌گردد تو. مادر شنل‌قرمزی می‌پرسد چی شد؟ و شنل قرمزی می‌گوید مانتو سیاهه‌ام کجاست؟ توی کوچه گشت ایستاده است. مادر شنل‌قرمزی می‌گوید گفتم این‌جوری نرو، گفتم یا نگفتم؟ گفتم یا نه؟ با توئم!! اُی! مگه با تو نیستم؟ شنل‌قرمزی می‌گوید می‌شه یه دقه ول کنی؟ من دوست دارم به شنل‌قرمزی بگویم وقتی عصبانی می‌شود خیلی زیبا می‌شود و کاش مارتیک یک آهنگ برایش اجرا می‌کرد. شنل‌قرمزی ِ پر کرشمه، اومد به پای چشمه، راز و نیاز لب‌هاش، لب‌های خشک و تشنه و الی آخر. اما مارتیک یک آهوی بی‌خاصیت را به شنل‌قرمزی ترجیح داده و کاریش هم نمی‌شود کرد. البته ما از دل مارتیک خبر نداریم. شاید او واقعاً در آهو چیزی دیده. کسی نمی‌داند. به هر حال، شنل قرمزی یک مانتوی سیاه ِ خوش‌رنگ را روی شنل قرمزش می‌پوشد. یک مقنعه‌ی سیاه ِ راحت و خیلی خوش‌رنگ‌تر از مانتو و زیبا را هم می‌کند سرش و می‌زند بیرون. می‌زند بیرون و قلب مرا هم با خودش می‌برد هر جا خواست. روی کوه‌ها، دشت‌ها و دریاچه‌ها. آآآآه.

No comments:

Post a Comment