متاسفانه تصمیم گرفتم تا برایتان داستان موش ناقلا را بگویم. این داستان غمگینی است. موش ناقلا در یک خانوادهی متوسط پا به عرصهی وجود گذاشت. وقتی خیلی کوچک بود لکنت زبان گرفت و والدینش او را به گفتار درمانی بردند. در همان دوران موش ناقلا دچار شب ادراری هم گشته بود. دکترها عقیده داشتند از هر صد موش یک موش ممکن است به صورت ارثی شب ادراری داشته باشد، شب ادراری درمان ناپذیر. بعد سر و کلهی دکتر صحرایی پیدا شد، دکتر موش ِ صحرایی، که فوق تخصص ترسها و روان موشها بود. او مدتها در تهران در یک مطب مجهز به مداوای مریضهایش میپرداخت و مجرد هم بود. دکتر صحرایی به پدر و مادر موش ناقلا گفت که علت ترس موش ناقلا حتماً گربه است. پدر و مادر موش ناقلا گفتند که از گربه نگهداری نمیکنند و آن را بالای کمد گذاشتهاند. مشخصاً پدر ِ موش ناقلا به گربه حساسیت داشت. دکتر صحرایی گفت دست نگه دارید، دست نگه دارید، اصلاً شما آیا میدانید گربه چیست؟ پدر و مادر موش ناقلا گفتند بله، و رفتند از بالای کمد عکس یک گربه را آوردند، یک گربهی حنایی و زشت بود، خدا او را زده بود. آنها گفتند این گربه است. پدر ِ موش ناقلا گفت که این باعث میشود او کهیر بزند. دکتر صحرایی گفت من را مسخره کردید؟ فکر کردید من چاقال هستم؟ پدر موش ناقلا گفت این چه فرمایشی است؟ شما اصلاً چاقال نیستید، اگر قرار است کسی این میان چاقال باشد، آن من هستم با این دمم. دکتر صحرایی گفت این گربه نیست، این فقط عکس گربه است و منظور او گربهی واقعی است. مادر موش ناقلا گفت صبر کنید بینم، یعنی میخواهید بگویید گربه فقط یه قصه نیست؟ دکتر صحرایی گفت گربه متاسفانه تنها حقیقت ِ جهان است. گربه مهمترین چیز دنیاست، البته اگر موشی در بین نباشد. پدر موش ناقلا گفت، دکتر، موش ناقلا چهطور خوب میشود؟ دکتر صحرایی پاسخ را در گوش پدر موش ناقلا گفت و مادر موش ناقلا گفت اِ خب به من هم بگویید، به من هم بگویید.
*این قبلاً در گودر چاپ شده، اونم چی؟ به صورت گسترده
to nabayad adamaiiro ke loknat daran maskhare koni halit shod? nabayad kossherato raje be adamaii begi ke goftar darmani miran raf tu gushet?( midunam daram alaki pache migiram midunam goftam dige tamum tamum vali kerme kunam arum nemigire kasra asabam az dastet bad kirie namusan! hala bezar ye tojih biaram, un tamum tamum ke goftam male darghand bud)
ReplyDelete