سالهایی بود که ما مجبور بودیم کتابهای کتابخونهمون رو بفروشیم
پدرم حرفهای عجیبی میزد، البته هنوزم میزنه
میگقت به یارو که آقا من که نمیتونم ور دارم اینا رو ببرم انقلاب یا به هر کس و ناکسی بگم بیاد تو خونه
این کتابارم میخواستم بسوزونم تو باغچه
ایشون - اشاره به مادرم- نذاشت
حالا اصلاً سوال اینه که کودوم باغچه؟
پدرم حرفهای عجیبی میزد، البته هنوزم میزنه
میگقت به یارو که آقا من که نمیتونم ور دارم اینا رو ببرم انقلاب یا به هر کس و ناکسی بگم بیاد تو خونه
این کتابارم میخواستم بسوزونم تو باغچه
ایشون - اشاره به مادرم- نذاشت
حالا اصلاً سوال اینه که کودوم باغچه؟
No comments:
Post a Comment