Thursday, May 10, 2012

راپله‌ها راپله‌ها منم می‌خوام پله بشم

دیشب زن فِری -اون گربه‌هه بود، خب؟ همون- رو تو راپله دیدم یه گوشت از خورشت کدو براش گذاشتم تو یه بار مصرف، با یه کاسه شیر بردم پایین دیدم ای وای توله‌هاشم باهاشن. گفت این پدرسوخته‌ی هیچی ندار ول کرده رفته. گفت همه‌ی این گربه نرا  جاکش ماکشن. بچه‌ها شیر خوردن و خوابشون برد. به خانوم ِ فری گفتم می‌خواین بیاین بالا بخوابین؟ گفت نه بابا بد عادت می‌شیم.

فِری توله سگ کجایی؟ من به درک، زن و بچه‌ت چی؟ بی‌شرف. ولی من می‌دونم تو درست می‌شی، تو فقط به کمی فرصت احتیاج داری تا بتونی ارزش‌های گربه‌سان‌گونه‌ت رو نشون بدی. برام مثل روز مسجله که اگه یه وقت زن و بچه‌ی من هم توی راپله خونه‌ت ویلون و سیلون بودن براشون یه ظرف شیر و یه تیکه گوشت از خورشت کدو می‌‌بری، اگرم نبری یه دو تا از اون خر غلتا براشون می‌زنی که خنده‌شون بیاد.

No comments:

Post a Comment