در ماشینو قفل کردم دستمو بردم تو جیبم دیدم اِ کیف پولم نیست. میخواستم برم بانک پول کارت به کارت کنم. برگشتم تو تو کیف رو گشتم، توی بادگیرمو باز گشتم، دست زدم به جیبای شلوارم، پشتیا، جلوییا. ای بابا. تو داشبرد، تو کنسول، زیر ضبط رو زمین، دستم گند و گهی شد، خاک گرفت. زنگ زدم به همکارم بپرسم کیفم مونده رو میزم؟ عجب گرفتاری شدیما، میخواستم پول کارت به کارت کنم بعدشم از بیگ بوی شام بخرم. اَه. ولی حالا دیگه به تخمم، دیگه از دست من کاری ساخته نیست، نباید ناراحت چیزی بود که دست آدم نیست.
یک هو دیدم کیفم دست یه خانومه است، از پشت شیشه. داشت با نگاش پولامو میشمرد، قسم میخورم. پیاده شدم گفتم ببخشید این کیف منه. گفت کیف ِ شماست؟ روی زمین بود . گفتم بله، ازم افتاده، بدینش من. همکارمو قطع کردم. گفت یعنی چی آقا مشخصات بدید، کیف رو تحویل بگیرید. از کی تا حالا همه تو این شهر درست کار شدن؟ گفتم نچ، مشخصات چی؟ این پولامه این بابامه، اینم کیف منه بدینش من. کیفم رو کشیدم بیرون از دستاش. خانومه غرغر کنان رفت چغلی مو به پارک نمایی که اونجا بود کرد. پارک نماها بعد از پارک بانها و توسط رستورانها به وجود اومدن. اونها به خاطر جاپارک از مخاطب ِ قضیه پول نمیگیرین چون رستورانه بهشون پول میده. پارک نمائه بهم نزدیک شد، لابد زنه گفته بود این آقا کیفی که من پیدا کرده بودم رو ازم دزدیده. برای همین من هم دیگه ادب و احترام رو میزارم کنار و به جای اینکه بگم خانومه میگم زنه و اگه در ادامه زنه سلیطه بازی بیشتری هم در آورد مطمئن باشید بهش میگم زنیکه. و اگه آقای پارک نما هم بی ادبی کنه و چغلی من رو به بزرگ ترش کنه به اونم میگم مرتیکه و من تفاوتی قایل نمیشم و خیلی بیرحمم در قضاوت.
پارک نمائه اومد جلو و یه نگاه به من کرد و یه نگاه به ماشین. گفت پارک کردی؟ گفتم بله. گفت کجش کن. گفتم چرا. گفت دوربین زدن جریمه میشی. گفتم چه طور؟ چه داستان کسشری سر هم کرد، احتمالاً روش نشده به من داستان کیف رو که زنه براش جعل کرده بود رو تعریف کنه. شایدم دیده بود به من نیمخوره کیف خودم رو بدزدم. زنه رو در پس زمینه میدیدم ولی نگاش نمیکردم تا تحقیر شه. پارکبانه باز کسشعرشو ادامه داد. هر کی اینجا این طوری گذاشت رو جریمه کردن به مام گفتن بهشون بگو کج بزارن که جریمه نشن. شایدم میخواست در ادامه جای پارک بیشتری رو فراهم کنه و رو به دروغ گویی و کس گویی توامان آورده بود. به هر حال من در مورد تمام فکتهایی که ارایه میداد به گفتن ِ اِ اکتفا میکردم.
بعدم گفت میری بیگ بوی؟ گفتم آره، دیگه احساس کردم داره خیلی سوال میپرسه و بهتره به جای بله گفتنه بگم آره. گفتم آره و رفت. منم رفتم سمت ِ بانک. میدونستین بیگ بوی رو کردن نیک بوی و بعدش دیدن بوی هم خارجیه به نوعی و کردنش نیک بو، یعنی بوی ِ خوب. این که اسم یه پیتزا فروشی باشه بوی ِ خوب به خودی ِ خود خبر از آخر زمان نمیده؟ میده دیگه.
بیگ بوی کجاس ؟
ReplyDeleteنزسیده به نبش تقاطع مهناز عباس آباد
ReplyDeleteعینِ این فیلمایِ ژانرِ دلهره و دردِسر شدهبوده. این فیلما که هست مثلن یه نفر یه جسد پیدا میکنه بعد پلیس دستگیرش میکنه که تو کشتی آخرشم تا پایِ اعدام میره. زنیکهی کثافت میریدی بهش. اه. اه. اه. اه
ReplyDeleteچقدر خاطره دارم از اين بيگ بوي. جزو اولين فست فوداي تهران بوده انگار. من كه خيلي بچه بودم مي رفتيم اونجا. همبوگراش خيلي خوشمزه بود. نمي دونستم هنوز هم هست.
ReplyDelete