Monday, October 21, 2013

از سواری لذت ببر

دنبال دویست و شیش راه افتاد، از موتور صدای خر خر بدی راه افتاده بود. هر کس این خر خر را می‌شنید فکر می‌کرد راننده حتماً یا دارد ماشین را می‌برد تعمیرگاه، یا این‌که توی تعمیرگاه بهش گفته‌اند کمکی از دستشان بر نمی‌آید و دارد ماشین را برمی‌گرداند سر جایش. دویست و شیشه کمی جلو تر اُریب رفت تو و پارک کرد کنار یک چهار صد و پنج. کنار چهار صد و پنجه که آن هم اُریب پارک شده بود یک دویست و شیش به صورت صاف پارک شده بود. نظمی در کار نبود. نمی‌دانست کنار دویست و شیش بگذارد یا نه، اگر بگذارد اُریب پارک کند یا صاف. در هر دو صورت اگر آن جا میگذاشت دیگر هیچ وانتی نمی‌توانست دور بزند. پا از روی ترمز برداشت. ماشین نیم متر رفت جلو تر و توی سرازیری ایستاد. مردی با نگاه تهدید آمیز دم در ایستاده بود و منتظر بود تا پارک کردن این سرگردان ترین سرگردان‌ها را با هر دو تا چشمش ببیند. راننده‌ی توی رنو زد دنده عقب با تردید کمی عقب گرفت، با تردید کمی دور گرفت و با تردید دور زد و با تردید آمد برود بالا که ماشینش همان وسط خاموش شد. مردی که نگاه تهدید آمیز داشت از در فاصله گرفت. او که سی و پنج سال زمان صرف این کرده بود که سیبیلش را تربیت کند حالا از دیوار هفت سانتی متر فاصله داشت. از جیب پیراهنش پاکت سیگارش را در آورد. یک سیگار گذاشت گوشه‌ی لب و به سمت رنو که وسط کوچه خاموش کرده بود و صدای استارتش همگام با نزدیک شدن وی بیشتر هم می‌شد، رفت. سرش را کج کرد. روشن نمی‌شه؟ نه. چشه؟ نمیدونم. نمی‌دونی؟ الان اینا بخوان برن بیرون تو پاسخ‌گویی؟ مگه از قصد ماشینم خراب شده؟ از ماشین پیاده شد. قدش به کوتاهی مردی بود که شماتتش می‌کرد اما سیبیل نداشت. وسط کله‌ی هر دو کچل بود. از بالا مثل دو نیمروی نگاتیو بودند و از پایین مثل دو تا آدم که سر موضوعی جدی بحث می‌کردند. به هر حال راه‌بندون راه ننداز. آقا شما این جا چی کاره ای. ینی چی منظورتون چیه؟ خونه مه دم درش وایستادم. ینی چی چی کاره‌ای. راه رو بند آوردی بُل هم می‌گیری؟  این ماشینو از اینجا وردار. این سه بار. الان اینا میخوان برن بیرون زابه را میشن. روشن نمیشه. دیدم روشن نمیشه، زنگ بزن بیان درستش کنن. به کی زنگ بزنم؟ به مکانیکت زنگ بزن، من چه می‌دونم به کی زنگ می‌خوای بزنی. من مکانیک ندارم، نمی‌شناسین شما اینجا کسی رو آشنا؟ نه. موبایل دارید؟ نه. میتونم از منزلتون تلفن بزنم؟ نه. کسی خونه نیست منم کلیدم مونده تو مونده‌م پشت در. عجب. برای چی می‌یاین تو این کوچه یه متری پارک می‌کنین؟ این همه جا این همه خیابون. یک ماتیز آرام آرام نزدیک می‌‎شود پشتش یک دختر نشسته من قوزم را اصلاح میکنم چون شاید یک نگاه به من بیندازد. هردو تا دست‌هایشان را به نشانه ی برگرد تکان می‌دهند ولی دختره نمی‌فهمد. صاحب رنو می‌رود جلو و انگار توضیح می‌دهد که خراب است. دختره از ماشین پیاده می‌شود و با موبایلش زنگ ‌می‌زند. سیبیلو به جلو می‌رود. او هم مثل من نشنیده چی شده. من حدس می‌زنم که دختره زنگ زده باشد به مکانیک سیار. گوشم را تیز می‌کنم. نه خیر دختره به یک نفر دیگر زنگ زده. مردها می‌روند سر وقت رنو و سیبیلوئه می‌گوید که ماشین را هل بدهند شاید روشن شد. اما چون ماشین توی سربالایی است این فکر احمقانه ای به نظر می‌رسد و جفتشان ساکت می‌مانند. و دست آخر صاحب رنو می‌گوید می‌شود مرد سیبیلو دست از سرش وردارد؟  دختره برگشته توی ماشینش چون انگار منتظر کسی است. 

No comments:

Post a Comment