Sunday, July 17, 2011
کُسُپرت
تکلیفو روشن کردم، رفتم سرکوچه، یه پاکت شیر گرفتم، یه بسته ماکارونی، دسمال توالت و سس ِ خرسی هم گرفتم، که هی نگه تو بیفکری. من اینهمه به فکرم. هیچ کس قدر من به فکر نبود. حتی کامران دیبا. برگشتم خونه، تکلیفو زدم تو شارژ، پر که شد تکلیفو خاموش کردم.
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment