چمدونم رو گذاشتم توی قسمت بار. سوار اتوبوس شدم. میخواستم برگردم تهران.آدمها باید برگردن تهران. تهران بهشون نیاز داره. رفتم نشستم سر جام از پنجره دیدم که اُهُع، چمدونم از قسمت بار پیاده شده رفته اونطرف داره از دکه سیگار میخره. رفتم پایین از اتوبوس گفتم هوی کجا؟ گفت من نمیآم من میرم تبریز. گفتم بله؟ گفت بلا. من میرم میخوام برم تبریز. گفتم الان راه میافته اتوبوس. گفت تخمم نیست، من میرم تبریز. اینجوری شد که چمدونم رفت تبریز، منم برگشتم خونهمون، تهران.
پینوشت: v
No comments:
Post a Comment