یک روز دو تا کفتر -غیر ِ عاشق - از پرواز کردن خسته شدند. نشستند روی درخت. درخت گفت ایییییععع. که به زبان درختها یعنی خوش اومدید، صفا آوردید، صمیمیت آوردید. درخت ِ مودب ِ مهماننوازی بود که سایهاش را از مسافر فلان نمیکرد، چیمیگن...دریغ. کفتر ِ اولی به کفتر ِ دومی گفت بقبقو. که به زبان کفترها یعنی خ/ایهمالو سگ ب/گاد. کفتر دومی گفت بقیبقی: که به زبان کفترها یعنی عنکلفت ِ کیونگشاد. درخت هم بهش برخورد گفت پاشین برین گم شین، هرّیییی، هرِِّیییی گفتم، اما کفترها وقعی ننهادند.
No comments:
Post a Comment