وقتی از یک اتوبان به یک اتوبان دیگر میرفتیم، پلیس در محدوده هر خروجی سه موتورسوار کلاهکج گذاشته بود. موتورهایشان درست سر هر ورودی اتوبان جدید پارک شده بود. مثلاً مدرس شمال به همت غرب. مثلاً از همت غرب به کردستان شمال. مثلاً زیر پل پارکوی. پلیسها صبحها کنار موتورهاشان بودند، اما بعداً دیدم که عصرها از کنار موتورها تکان میخوردند و به میان جمعیت -یعنی ماشینهای گیر کرده در ترافیک- میرفتند. آنها با تابلوهای سفید و کوچکی در دست که برای علامت دادن به ماشینها داشتند بین خطوط ماشینها حرکت میکردند و به سرنشینان ماشینها خیره میشدند. با تابلو به سرنشینان اشاره میکردند، و میگفتند تو. بعد تابلو را میبردند روی سرشان و... و آن را با شیبی سی درجه به سمت پایین میکشیدند. این کار یعنی حجابت را درست کن. جلوتر چند تا زن و دختر را از ماشینهایشان پیاده کرده بودند. یک پلیس کمی با فاصله از آنها ایستاده و به همکارش که با تابلو به سرنشینها فرمان بکش جلو میدهد، خیره مانده بود.
روی تابلو نوشته شده بود: آهسته.
روی تابلو نوشته شده بود: آهسته.
No comments:
Post a Comment